من بدین بیدلی و دوست بدین سنگدلی


من بدین محتملی یار بدین مستحلی

یار معشوق من از مستحلی بر نخورد


تا نیاید زمن این بیدلی و محتملی

بفریباند هر روز دلم رازسخن


آن سرا پای فریبندگی و مفتعلی

من از آن ساده دلی بیهده برهر سخنی


پای می کوبم چون گیلان بر نای گلی

چند گردم بر آن کس که نگردد برمن


چند گویم که مرا تو ز دل و جان بدلی

من غزل گویم پیوسته به یادتو غزال


تا تو پیوسته خریدار نوای غزلی